Echoes
An exhibition by newcomers from Afghanistan and Syria

July 2024
Through striking self-portraits and heartfelt personal narratives, "Echoes" provides an intimate window into the lives of refugee youth, capturing their struggles, hopes, and aspirations as they forge new paths in a foreign land. Each piece resonates with the echoes of their past and the promises of their future, creating a bridge of understanding between the viewers and the artists.
The exhibition not only highlights the resilience and creativity of these young artists but also challenges perceptions and encourages dialogue about the refugee experience. By presenting their stories through the universal language of art, "Echoes" aims to foster empathy, celebrate diversity, and inspire a deeper appreciation for the courage and strength it takes to rebuild a life in a new place.
Almas Alshouli Alhariri
Arabic
أنا فراشة... حسنًا، نعم هذه كذبة ولكننا متشابهان بلدي عبارة عن حديقة ضخمة من الزهور، زهور الياسمين، أنا الفراشة هناك التي تنشر المشاعر الجميلة للجميع، آه نعم لست الوحيد هناك العديد من الأطفال الآخرين أعني الفراشات بالداخل هناك نبحث عن الخير في كل شيء ونعيده عندما تم تدمير الزهور في الحديقة من قبل البشر، اتبعت الرحيق من أجل حياة أفضل حياتي قصيرة وأريد أن أقضيها في الخير وأن يتذكرني الناس بالخير وأتركها للعالم ومرة أخرى أنا لست الوحيد هناك كثيرون مثلي.
Almas Alshouli Alhariri
English
I am a butterfly... well yes this is a lie but we are similar. My country is a huge garden of flowers, jasmine flowers. I am the butterfly in there that is spreading pretty fulfill feelings to everyone, ahh yeah I am not the only one there is many many other kids I mean butterflies inside there We look for the good in everything and we give it back As the flowers in the garden were getting destroyed by human kind I followed the nectar for a better life My life is short and I want to spend it in good and to be remembered with good ai leave out to the world And again I am not the only one there is many other like me.
Almas Alshouli Alhariri
Farsi
من پروانه ام... خب بله این یک دروغ است اما ما شبیه هم هستیم کشور من یک باغ بزرگ از گل هاست، گل های یاس من پروانه ای هستم که در آنجا احساسات بسیار خوبی را به همه منتقل می کند، آه، آره من تنها نیستم، بسیاری از بچه های دیگر وجود دارند، منظورم پروانه ها است. ما در همه چیز به دنبال خوبی هستیم و آن را پس می دهیم از آنجایی که گل های باغ در حال نابود شدن توسط انسان ها بودند، من برای زندگی بهتر به دنبال شهد رفتم عمر من کوتاه است و می خواهم آن را به نیکی بگذرانم و از من به نیکی یاد کنم به دنیا و باز من تنها کسی نیستم که بسیاری دیگر مانند من هستند.
Farh Deeba
Farsi
درست مانند یک گل، زیبایی و گرما را به دنیای اطراف خود می آورد. او حتی در مواجهه با چالش ها با لطف، انعطاف پذیری و قدرت شکوفا می شود. حضور او آرامش را به ارمغان می آورد و می تواند هر فضایی را درخشان کند و ذات او مانند گلبرگ های یک گل منحصر به فرد و فریبنده است. و اگر تعجب کردید که من در مورد چه کسی صحبت می کنم، من در مورد زنان قدرتمندی صحبت می کنم که در یک کشور جنگی گل هستند و هرگز تسلیم نمی شوند، آنها همیشه امیدوارند و همچنان می جنگند که یک روز ممکن است حق خود را داشته باشند.
Farh Deeba
English
Just like a flower, she brings beauty and warmth to the world around her. She blooms with grace, resilience, and strength, even in the face of challenges. Her presence brings peace and can brighten up any space, and her essence is as unique and captivating as the petals of a flower. And if you wondered who I am talking about, I am talking about the strong women who are flowers in a country of war and never give up, they always have hope and are still fighting for the day they might have their own rights.
Farh Deeba
Arabic
تمامًا مثل الزهرة، فهي تجلب الجمال والدفء للعالم من حولها. إنها تزدهر بالنعمة والمرونة والقوة، حتى في مواجهة التحديات. حضورها يجلب السلام ويمكن أن يضيء أي مساحة، وجوهرها فريد وآسر مثل بتلات الزهرة. وإذا تساءلت عمن أتحدث، فأنا أتحدث عن النساء القويات اللاتي هن زهور في بلد الحرب ولا يستسلمن أبدًا، لديهن دائمًا الأمل وما زلن يقاتلن أنه في يوم من الأيام قد يكون لهن حقهن.
Freshta Ghani
Farsi
فارسي:
فرشته غني
هزار و سی و یک روز به معنای هزار و سی و یک درد است، که درون من نهته است.
من دارم از خودم قصه می کنم، از دختری نوجوان که، هزار و سی و یک روز شده مکتب نرفته است و دانش نیاموخته است
مگر می شود، کسی را هزار و سی و یک روز به دار آویخت و باز زنده کرد؟
من هر روزی که از خواب بیدار می شوم، فقط جسمم را می بینم که حرکت می کند
روح ام مُرده است
هیچ آرزوی به من نمانده است
در درونم در اعماق وجودم، یک خنجر را حس می کنم، که هر روز بیشتر فرو می رود
به من درد بیشتر می دهد و زخم هایم را بیشتر می درررد
من یک دخترم برای همین به مرگ محکومم، وجودم با تاریکی پوشانیده است
هیچ نور نیست، که مرا از این تاریکی بیرون کند.
اها راستی! می دانید، دیروز پدرم برای من یک تصمیم دیگر گرفت
قرار است بدبخت شوم،
قرار است که ازدواج اجباری من صورت گیرد
میخواهم از شما بپرسم،
این هزار و سی و یک روز به شما چطور گذشت؟
آیا چیزی در مورد یک و نیم میلیون دختر افغان شنیده اید؟
به همه آنها این هزار و سی و یک روز ، هزار و سی و یک کابوس است
و اما من منتظر نوری هستم که از سوی تو بر من خواهد تابید،
دستم را بگیر و مرا دوباره راهی مکتب کن
Freshta Ghani
English
One thousand and thirty-one days means one thousand and thirty-one pains, which are inside me.
I am telling a story about myself, about a teenage girl who hasn't gone to school for One thousand and thirty-one days and hasn't learned anything.
Is it possible to hang someone for one thousand and thirty-one days and bring him back to life?
Every day I wake up, I only see my body moving
My soul is dead
I have no wish left
Deep inside me, I feel a dagger, which sinks deeper every day
It hurts me more and makes my wounds more painful
I am a daughter; therefore, I am condemned to death, my existence is covered with darkness
There is no light to take me out of this darkness.
Oh, the truth! You know, yesterday my father made another decision for me
I'm going to be miserable
My forced marriage is supposed to take place
I want to ask you,
How did this one thousand- and thirty-one-days pass for you?
Have you heard about the one and a half million Afghan girls?
To all of them, these one thousand- and thirty-one-days are one thousand- and thirty-one- nightmares
But I am waiting for the light that will shine on me from you,
Take my hand and lead me back to school
Freshta Ghani
Arabic
عربی:
فرشته غني
ألف وواحد وثلاثون يومًا تعني ألفًا وواحدًا وثلاثين ألمًا بداخلي.
أنا أحكي قصة عن نفسي، عن فتاة مراهقة لم تذهب إلى المدرسة لمدة ألف وواحد وثلاثون يومًا ولم تتعلم أي شيء.
هل يمكن شنق شخص لمدة ألف وواحد وثلاثين يوماً ثم إعادته إلى الحياة؟
كل يوم أستيقظ فيه، لا أرى سوى جسدي يتحرك
روحي ماتت
لم يعد لدي أي رغبة
في أعماقي، أشعر بخنجر يغوص عميقًا كل يوم
يؤلمني أكثر ويجعل جراحي تؤلمني أكثر
أنا ابنة، لذلك محكوم علي بالموت، ووجودي مغطى بالظلام
ولا يوجد ضوء ليخرجني من هذا الظلام.
أوه الحقيقة! كما تعلم، بالأمس اتخذ والدي قرارًا آخر بالنسبة لي
سأكون بائسة
من المفترض أن يتم زواجي القسري
أريد أن أسألك،
كيف مرت عليك هذه الألف والواحد والثلاثون يوماً؟
هل سمعت عن المليون ونصف المليون فتاة أفغانية؟
بالنسبة لهم جميعًا، هذه الأيام الـ ألف وواحد وثلاثون يومًا هي ألف وواحد وثلاثون كابوسًا
لكني أنتظر النور الذي سيشرق لي منك،
خذ بيدي وأرجعني إلى المدرسة
Kreshma Fakhri
Farsi
جایی که تولد من هیچ جشن و شادی نداشت، زیرا که من چیزی جز یک دختر نبودم، سرنوشتی از مبارزات طولانی برایم نوشته شد. دخترانی مانند ما، از ابتدا بار سنگینی را در دل دیوارهای باورهای اشتباه میکشیدیم. ما به عنوان مالکیت در نظر گرفته میشدیم و والدینمان تلاشهایشان را بیهوده میدانستند زیرا که روزی ما را به دیگری میدادند. در فرهنگ سنتی افغانستان، دختران اغلب با محدودیتهای فراوانی مواجه میشدند. آزادیای که برای پسران طبیعی بود، برای ما رویا بود که به دست نخواهد آمد. از سوی خانوادههایمان ازدواجهایمان ترتیب داده میشد، فرزندانمان بر اساس خواستههایشان متولد میشدند و ما به همچنان در حصار این زندان نامرئی زندگی میکردیم. با سقوط طالبان در سال ۲۰۰۱، بادی از تغییر شروع به وزیدن کرد و فرصتی برای بازسازی جامعه و بهبود وضعیت زنان به همراه آورد. ما برای به دست آوردن برخی از حقوقمان، بر خلاف باورها و چالشها بیست سال مبارزه کردیم. زنان افغان در این دوره، به تحصیلات عالی دست یافتند، در حوزههای اجتماعی و سیاسی مختلف فعال شدند و نقشهای برجستهای ایفا کردند. اما با بازگشت طالبان، همه مبارزات ما بیاثر شدند و سرنوشت ما دوباره به دست گروه تروریستی افتاد. این وضعیت تلاشها و دستاوردهای ما را به خطر انداخت و ما را به دورهای از تاریکی بازگرداند. با این حال، ما هرگز تسلیم نشدهایم و هرگز تسلیم نخواهیم شد. با لبخندی بر لب، ما ادامه میدهیم به مقاومت زیرا که میدانیم فردا به ما تعلق دارد. ما امیدواریم که جامعه بینالمللی ما را حمایت کند و به ما در مبارزه برای آزادی و برابری کمک کند. این داستان ماست، داستان دختران افغانی که برخاسته و در برابر همه تبعیضها و نابرابریها مبارزه کردند. ما مبارزه کردیم تا روزی خورشید آزادی بر تمام زنان سرزمین ما درخشد.
Kreshma Fakhri
English
Where my birth brought neither celebration nor joy, as I was nothing more than a girl, a destiny of long struggles was written for me. Girls like us, from the very beginning, carried a heavy burden within the walls of misguided beliefs. We were considered property, and our parents saw their efforts as futile since one day they would give us away to another.
In the traditional culture of Afghanistan, girls often faced numerous restrictions. The freedom that was self-evident for boys remained an unattainable dream for us. Our marriages were arranged by our families, our children were born according to their wishes, and we continued to live in the confines of this invisible prison.
With the fall of the Taliban in 2001, a breeze of change began to blow, bringing an opportunity to rebuild society and improve the status of women. We fought against beliefs and challenges for twenty years to attain some of our rights. Afghan women, during this period, achieved higher education, became active in various social and political fields, and played prominent roles.
But with the return of the Taliban, all our struggles were nullified, and our fate once again fell into the hands of a terrorist group. This situation jeopardized our efforts and achievements, dragging us back into a period of darkness.
Nevertheless, we never have and never will surrender. With a smile on our faces, we continue to resist because we know that tomorrow belongs to us. We hope that the international community will support us and help continue our fight for freedom and equality.
This is our story, the story of Afghan girls who stood up and fought against all discrimination and inequality. We fought so that one day the sun of freedom would shine upon all the women of our land.
Kreshma Fakhri
Arabic
حيث أن ولادتي لم تجلب لا احتفالًا ولا فرحًا، لأنني كنت مجرد فتاة، كُتِبَت لي مصير مليء بالنضالات الطويلة. نحن الفتيات مثلنا، منذ البداية، حملن أعباءً ثقيلة ضمن جدران الاعتقادات المضللة. كُنَّا نُعتَبَر ملكية، وكان والدانا يرون جهودهما عبثية، حيث أنهما في يوم من الأيام سيقومان بتسليمنا إلى آخرين.
في الثقافة التقليدية في أفغانستان، كانت الفتيات غالبًا ما تواجه العديد من القيود. الحرية التي كانت طبيعية للأولاد بقيت حلمًا لا يمكن تحقيقه بالنسبة لنا. كانت زيجاتنا تُرَتَّب من قبل عائلاتنا، وتولد أطفالنا وفقًا لرغباتهم، واستمرينا في العيش في حدود هذه السجن الخفي.
مع سقوط طالبان في عام 2001، بدأت نسمة التغيير تهب، مما جلب فرصة لإعادة بناء المجتمع وتحسين وضع المرأة. قاتلنا ضد الاعتقادات والتحديات لمدة عشرين عامًا لنحقق بعض من حقوقنا. تحصلت النساء الأفغانيات، خلال هذه الفترة، على التعليم العالي، وأصبحن نشطات في مختلف الميادين الاجتماعية والسياسية، ولعبن أدوارًا بارزة.
لكن مع عودة طالبان، تم إبطال كل مجهوداتنا، وسقط مصيرنا مرة أخرى في أيدي مجموعة إرهابية. هذا الوضع يهدد جهودنا وإنجازاتنا، ويجرنا إلى فترة من الظلمة.
ومع ذلك، فإننا لن نستسلم أبدًا. نحن نواصل المقاومة بابتسامة على وجوهنا، لأننا نعلم أن الغد ينتمي لنا. نأمل أن تدعمنا المجتمع الدولي وتساعدنا في مواصلة نضالنا من أجل الحرية والمساواة.
هذه قصتنا، قصة الفتيات الأفغانيات اللواتي قمن بالوقوف والقتال ضد كل أشكال التمييز والعدالة. لقد قاتلنا من أجل أن يشرق يومًا ما شمس الحرية على جميع نساء بلدنا.
Mahwash Rasooli
Farsi
یک یکشنبه آفتابی در 15 آگوست 2021 بود. مثل هر روز یک روز معمولی داشتم. من می خواستم روال خود را شروع کنم و به مدرسه بروم تا به دختران جوان با هزاران رویا مانند هر دختر دیگری در هر گوشه از این دنیا آموزش دهم. ناگهان تمام ایستگاه های رادیویی و تلویزیونی شروع به پخش اخبار فوری مبنی بر سقوط حکومت به دست طالبان کردند. طالبان کابوس تمام مردمی بود که در کابل زندگی می کردند. در همانجا، در وسط یک روز آفتابی، آینده و امیدم را از دست دادم. با خانواده ام ساعت ۳ بعد از ظهر با سرنوشت نامعلومی به میدان هوایی کابل رسیدم. سپس در دروازه فرودگاه به مدت 48 ساعت با سه بطری آب و یک بسته کلوچه در حالی که در میان دود و صدای تیراندازی محاصره شده بودیم زنده ماندیم. من و پسر سه ساله ام در فرودگاه از شوهرم جدا شدیم و بعد از شش ماه دوباره در کالیفرنیا به هم رسیدیم.
وقتی به اینجا رسیدم، نمی توانستم انگلیسی صحبت کنم، اما چند روز پیش ترم آخرم را در کالج تمام کردم. در حالی که برای ادامه تحصیل تلاش می کنم، عمیقا نگران شاگردانم در افغانستان هستم، آن فرشتگان کوچکی که آینده آنها از آنها سلب شده و از رفتن به مدرسه محروم هستند.
در نهایت، از شما، جامعه شگفت انگیز، برای مهمان نوازی و حمایت شما سپاسگزاریم. این کشور سرزمین فرصت هاست. اگر می خواهید رویای خود را اینجا دنبال کنید، آسمان حد است.
Mahwash Rasooli
English
It was a sunny Sunday on August 15, 2021. I had a typical day like every day. I was about to start my routine and go to school to teach young girls with thousands of dreams like every other girl in each corner of this world. Suddenly, all the radio and TV stations began broadcasting breaking news that the government had collapsed into the Taliban's hands. The Taliban was the nightmare of all the people who lived in Kabul. On the spot, I lost my future and hope in the middle of a sunny day. With my family, I got to Kabul airport at 3pm with an unknown destiny. Then, we survived at the airport gate for 48 hours with three bottles of water and a pack of cookies while being surrounded by smoke and the sound of gunfire. My three-year-old son and I split up with my husband at the airport and reunited again in California after six months.
When I got here, I could not speak English, but I completed my last semester at the college a few days ago. While I strive to pursue my education, I am deeply concerned about my students back in Afghanistan, those small angels whose futures have been taken away from them and who are deprived of going to school.
Finally, thank you, amazing community, for your hospitality and support. This country is the land of opportunity. If you want to chase your dreams here, the sky's the limit.
Mahwash Rasooli
Arabic
كان يوم أحد مشمسًا يوم 15 أغسطس 2021. كان لدي يوم عادي مثل كل يوم. كنت على وشك أن أبدأ روتيني وأذهب إلى المدرسة لتعليم الفتيات الصغيرات اللاتي لديهن آلاف الأحلام مثل أي فتاة أخرى في كل ركن من أركان هذا العالم. وفجأة، بدأت جميع محطات الإذاعة والتلفزيون تبث خبراً عاجلاً عن انهيار الحكومة في أيدي طالبان. كانت طالبان بمثابة الكابوس لكل من عاش في كابول. وعلى الفور، فقدت مستقبلي وأملي في منتصف يوم مشمس. وصلت مع عائلتي إلى مطار كابول الساعة الثالثة بعد الظهر، وكان مصيري مجهولاً. ثم نجونا عند بوابة المطار لمدة 48 ساعة مع ثلاث زجاجات ماء وعلبة بسكويت وهم محاطون بالدخان وأصوات إطلاق النار. لقد انفصلت أنا وابني البالغ من العمر ثلاث سنوات عن زوجي في المطار وتم جمع شملنا مرة أخرى في كاليفورنيا بعد ستة أشهر.
عندما وصلت إلى هنا، لم أتمكن من التحدث باللغة الإنجليزية، لكنني أكملت الفصل الدراسي الأخير في الكلية منذ بضعة أيام. وبينما أسعى جاهداً لمواصلة تعليمي، فإنني أشعر بقلق عميق بشأن طلابي في أفغانستان، هؤلاء الملائكة الصغار الذين سلب منهم مستقبلهم والذين حُرموا من الذهاب إلى المدرسة.
أخيرًا، شكرًا لكم أيها المجتمع الرائع، على حسن ضيافتكم ودعمكم. هذا البلد هو أرض الفرص. إذا كنت تريد مطاردة حلمك هنا، فالسماء هي حدودك.
Naqiburahman Noori
Farsi
اتاق بدون کتاب مانند جسمی بدون روح است که درس خواندن تنها راه آشنایی و گفتگو با بزرگان زمانه است که قرن ها پیش در جهان زندگی می کردند و اکنون در دنیا خانه ای زیر خاک دارند. هر کس کتابی را به دست بگیرد، دریای پاکی را در مقابل چشمان باهوش خود تماشا کرده است، کیفیت زندگی شما را دو چیز تعیین می کند، کتاب هایی که می خوانید، افرادی هستند که ملاقات می کنید. کتاب غذای روح است و روح از آنها زندگی می کند. کتاب کتاب دوست مهربانی است که در هر شرایطی دستگیر می شود نقیبرهمان
Naqiburahman Noori
English
A room without books is like a body without a soul. Reading is how we connect with the wisdom of people from centuries past, now resting in the ground. When you read a book, you experience new perspectives. The quality of your life depends on two things: the books you read and the people you meet. Books feed the soul and offer comfort in any situation.
Naqiburahman Noori
Arabic
الغرفة بلا كتب كالجسم بلا روح. القراءة هي الطريقة الوحيدة لنتعرف ونتحدث مع كبار السن الذين عاشوا في العصور الماضية والآن يحتضنون منازلهم تحت التراب. عندما تلمس كتابًا، ترى بحر النقاء أمام عينيك الحاذقتين. جودة حياتك تعتمد على شيئين:
Shahed Alhoori
Arabic
أنا من سوريا، بلد الحرب الذي عانى كثيراً من رئيسه، لكن رغم المعاناة التي تعيشها البلاد، لا يزال لدينا أمل في أن نتغلب على هذا الألم.
Shahed Alhoori
English
I am from Syria, a country of war that has suffered greatly from its president, but despite the suffering in the country, we still have hope that we will overcome this pain.
Shahed Alhoori
Farsi
من اهل سوریه هستم، کشور جنگی که از رئیس جمهور آن بسیار رنج کشیده است، اما با وجود رنجی که در کشور وجود دارد، هنوز امیدواریم که بر این درد غلبه کنیم.
Sham Alkrad
Arabic
أنا من البلد الذي عانى من الحرب 13 سنة. أنا من البلد الذي يعاني من عدم ايجاد منازل للتخبي من الاذى. أنا من البلد الذي يصعب عليه ان يجد عملا بسبب جنسيته. أنا من البلد الذي يكرهه اغلب البلدان. أنا من البلد الذي اضطر إلى اللجوء لعدم الأمان. أنا من البلد الذي تعرض للهجوم و الضرب في بلد غير بلدته فقط لانه سوري. و مع ذلك، هذا البلد ما زال يوجد به الامل بأن ينتصر على رئيسه و على اعدائه، و الناس في هذا البلد يبتسمون و لديهم الامل الكامل انهم سيكونون بخير و ستفرج عليهم قريبا
Sham Alkrad
English
I am from a country that has been at war for 13 years.
I am from a country that has no place to hide from harm.
I am from a country that has a hard time finding work because of its nationality.
I am from a country that is hated by most countries.
I am from a country that has been forced to seek refuge because of insecurity.
I am from a country that has been attacked and beaten in a country other than its own just because it is Syrian.
And yet, this country still has hope that it will triumph over its president and its enemies, and the people in this country smile and have complete hope that they will be okay and will be free soon.
Sham Alkrad
Farsi
من اهل کشوری هستم که 13 سال است در جنگ بودم. من اهل کشوری هستم که جایی برای پنهان شدن از آسیب ندارم. من اهل کشوری هستم که به دلیل ملیتش کار سختی پیدا می کنم. من اهل کشوری هستم که اکثر کشورها از آن متنفر هستند. من اهل کشوری هستم که به دلیل ناامنی مجبور به پناهندگی شده ام. من اهل کشوری هستم که در کشوری غیر از کشور خودش مورد حمله و ضرب و شتم قرار گرفته است، فقط به دلیل سوریه بودن. و با این حال، این کشور هنوز امیدوار است که بر رئیس جمهور و دشمنانش پیروز شود و مردم این کشور لبخند می زنند و امیدوارند که خوب شوند و به زودی آزاد شوند.
Shirazuddin Wais
Farsi
این داستان را شنیده اید، که گفته اند، مردی از بال طیاره افتاد و مُرد؟
داستان جوان دیگری چه؟ که در دریای وحشی و بزرګ یونان و ترکیه غرق شد؟
نوجوان در مرز ایران گلوله باران شد
جوانی زیر موتر نفس اش بند آمد،
مردی در سیم خار دار مرز های وحشت ناک به خون و آتش کشیده شد
جوانی هم طعمه حیوانات وحشی جنګل شدند؟
این ها افسانه نیستند،
اینها قصه های جوانان است، مثل من،
آنهای که دنبال آرامش بودند
دنبال صلح بودند،
آنها از وحشت، بیکاری و نا امیدی فرار کردند
و هزاران تن دیگر شبیه آنها به همین دلایل و از همین راه ها مهاجر شدند
آیا جهان آنها را به آرامش خواهد رساند؟
آیا جهان آنها را قبول
Shirazuddin Wais
English
Have you heard this story, they said, a man fell off the plane and died?
What is the story of another young man?
Who drowned in the wild sea of Greece and Turkey?
A teenager was shot at the Iranian border.
A young man stopped breathing under the car.
A man was dragged to blood and fire in the barbed wire of the terrible borders.
Young people were prey to wild animals in the jungle?
These are not myths. These are the stories of young people, like me.
Those who were looking for peace. They were looking for peace.
They fled from fear, unemployment and despair.
And thousands of others like them immigrated for the same reasons and in the same ways.
Will the world bring them peace?
Will the world accept them?
Shirazuddin Wais
Arabic
هل سمعت هذه القصة قالوا رجل سقط من الطائرة ومات؟
ما قصة شاب آخر؟ من غرق في بحر اليونان وتركيا الهائج؟
مقتل شاب بالرصاص على الحدود الإيرانية
توقف شاب عن التنفس تحت السيارة.
تم جر رجل إلى الدم والنار في الأسلاك الشائكة للحدود الرهيبة
هل كان الشباب فريسة للحيوانات البرية في الغابة؟
هذه ليست أساطير.
هذه هي قصص الشباب، مثلي.
أولئك الذين كانوا يبحثون عن السلام
كانوا يبحثون عن السلام.
لقد فروا من الخوف والبطالة واليأس
وآلاف آخرين مثلهم هاجروا لنفس الأسباب وبنفس الطرق
هل سيجلب لهم العالم السلام؟
فهل سيتقبلهم العالم؟